در یک لندی گفته شده است:
نامرده داسې خو څوک نه کا
لکه د سوال کتره دې اور ته ونیومه
ای نامرد کسی چنین نکرد (نکند)
که چون ګوشت ګدایی به آتشم دادی
سرچشمه این فریادها در کجا نهفته است؟ چه عواملی این رنج بزرګ را در نهاد دردمند زن کاشته است؟ زن از چه زمانی به موقعیت تابع در برابر مرد کشیده شده است؟
طوری که ګفته آمد، لندی ها عمده ترین الګوی جهانبینی پشتون است. سوابق دقیق این سروده ها در اجتماع آریایی هنوز طور شاید و باید بررسی نشده است. و حقایقی که بر مبنای آن به اجزاء مشخص جایګاه متحول زن در ګذشته دست یافت، هنوز میسر نیست. قدر مسلم این است که اجتماع آریایی بر خانه، خاندان، و تیره استوار بود و زنان بر مردان جایګاه برابر داشتند.
مساله تحول جایګاه زن پشتون در جامعه طی زمانه ها، نه تنها از عناصر خلاقه لندی بوده است، چیزیکه اهمیت بی مثال تحقیقی دارد، چنانچه متذکر شدیم زمینه های نخستین پیدایش لندی ها، همان چشمه های اولیه جامعه بدوی باستانی و جابجایی اقوام آریایی در حوزه تمدن ما بوده است. در این دوران مطابق به اوستا، زنان دارای مواضع برابر با مرد بودند. به ګفته الفنستون: «زندګی آسان، آزاد و امن مالداری»(1) و جلګه نشینی، کوچ نشینی و کوچیګری، جایګاه و نقش زن را در فعالیت زیستی ګسترده و بیقید میساخته است؛ پدیده ای که تا زمان الفنستون و بعدی از آن نیز پا برجا مانده است «در اطراف زنان ګشاده روی آن و در روستا و خیمهګاه قیدی بر آنان نیست ولی عرفاً اختلاط با مردان را بیحیایی میدانند و چون مرد ناشناسی را میبینند روی نهان میکنند .... » (2)
در این میان به تدریج و در روابط به دهنشینی، قوانین خاص قبیلوی پشتون ها شکل میګیرند و جایګاه اجتماعی زن را پیوسته محدودتر میسازد.
دانګه فیلسوف هندی مینویسد: «کتاب های ویدی در مورد به پایان رسیدن دوران حقوق مادر و اوج حقوق پدر چیزی نهګفته اند، مه الوصف انکشافاتی که در خانواده به وجود آمده، این دګرګونی را به خوبی نشان میدهد».
بدینسان زن پشتون علی الرغم حرف تاپر که ګفته است: «هیچ تابوی خاص مانع شرکت وی در فعالیت زیستی نبوده است». به تدریج در یک نظام حقوقی ګیر میماند که حقوق او را یکی بعد دیګر سلب میکنند. تاپر به ادامه حرف بالا در باره زنهای کوچنشین پشتون مینویسد که ایشان «موقعیت کمارزش تری از نظر حقوقی دارند و اولیای آنها در تمام مراحل زندګی اجتماعی کنترول و مسوولیت نهایی بر رفتار شان را به عهده دارند». بتدریج جایګاه اجتماعی زن به اقارب و وابستګان ذکور منسوب به خانواده پدر و بعداً شوهر وابسته میشود و مبنای مستقل حقوقی خود را از دست میدهد.
قانون (مانو) در هند قدیم که بسیار مستند است، زنده ترین ګواه تاریخی است که موقف زن را در نظام هندی آشکار میسازد. در این قانون قید شده است: « زن، کودک و غلام مالک جایداد جداګانه بوده نمیتوانند و هر ثروتی را که ایشان تولید میکنند، متعلق به کسی است که ایشان خود نیز در ملکیت او استند».
لندی ها از عرصه های استثنایی اند که زن پشتون نه تنها در آنها روح مستقل خود را در شکلګیری مناسبات و ارزشهای اجتماعی میدمد؛ بلکه درست در نقطه مقابل تحدید پایګاه اجتماعی خود در نظام اجتماعی حقوقی قبیله، به اعتراض بر میخیزد و مساله حقوق اجتماعی خود را مطراح میسازد. در لندیها زن از ابراز احساسات ضد مردان بیارزش (موزی) به مراتب پا فراتر می ګذارد و مجموع نهادهای اجتماعی حقوقی را هدف میګیرد. زن در لندیها در برابر چیزهای که «قانونی» است، آنچه را قرار میدهد که مشروع است:
همځولو غم راسره یو کړئ
پلار مې ظالم شو په بوډا مې خرڅوینه
همسالان غم را با من شریک کنید (در غمم شریک شوید)
پدرم ظالم شده مرا بر پیر مردی میفروشد
ما د زخمي زړګي په ویر کې
د وینو اوښکې بهولې ړنډه شومه
من در مصیبت قلب مجروح خود
سرشک خون باریدم، (و دیګر) کور شدم
خدایه د کونډو پنا ګیر شې
چې میراث خور یې په لېوانو ودوینه
خدایا بیوه ها را در پناه بګیر (ګیر)
که وارثان آنان را با ګرګان عروسی میکند
بېګاه د ستورو په رڼا کې
جانان زما په تمه راغی مړ به وینه
دیشب در پرتو ستاره ګان
دلدارم برای دیدار من آمد، شاید کشته شده باشد
په نیمه شپه سوې نارې شوې
مور نه لورګانې بېلوي کوکې وهینه
نیمه شب فریاد های سوخته بالا شد
مادر را از دخترش جدا میکنند؛ فریاد می زند
څراغ یې بیا په ګور بلېږي
شالیلا مړه ده په چړو شغلې وهینه
باز چراغی بر مزارش می سوزد
لیلی با (ضربات) کارد ها کشته شده، شعله ورشده است
لندیها به ګفته سعدی «عدل طبیعی» دوران باستانی، تا رشد مناسبات مالکیت و تکوین مناسبات قبیلوی در میان پشتونها، ګذشته درازی را می پوشاند، ګذشته یی که بخش عمده آن در ناخودآګاه اجتماعی پشتونها عقب نشسته است و اګر چه در خودآګاه اجتماعی ظاهر میشود، اهمیت و نیز تداوم آن هنګامی متبارز میګردد که حرکات ګسترده خوداګاهانه در اعتقاد و کردار آن رخ بدهد.
لندیها نمونه عمده ای از روان اجتماعی جامعه پشتون است که به روشنی نشان میدهد آګاهی اجتماعی، همیشه و به ناګزیر از رشد مناسبات اجتماعی متابعت نمیکند، بلکه عکس آن به همان مقیاسی که تحدید جایګاه اجتماعی زن در نظام قوانین قبیلهیی رشد میګیرد، به همان مقیاسی زن پشتون عنصر مستقل لندیها را به عرصه اعتراض تاریخ خود مبدل میسازد.
صورت مې خپل واک یې د بل دی
صورته خاورې شې چې نور دې واک کوینه
تنم از خودم و اختیارش از دیګریست
تن (بیچاره) خاک شوی که در اختیار دګرانی
زن در این لندی آن موقعیت نازل تاریخی را که از سوی مرد بر وی تحمیل شده است، افشاء میکند و علیه آن نظام اجتماعی که زن را از اختیار تن و آزادی او محروم کرده است، صدا بلند میکند. این اعتراض به حدی روشن و آشکار است که چون آب زلال چشمهها تمام ریګهای درون آن را می توان دید و شمرد.
ځوانانو ننګ را باندې وکړئ
پلار مې ظالم دی ما ښامار لره لېږینه
جوانان مرا حمایت کنید
پدرم ظالم است مرا به اژدها میفرستد
خاونده پلار مې لېونی کړې
د آشنا غېږ پسې ړنده شبکوره شومه
خدایا پدرم را دیوانه کن
در فراق آغوش دلدار کور شدم
زما په برخه دې کمکی کړ
زه چې کمکوټی لویوم زړه به شمه
(خدایا) کودک را نصیبم کردی
تا کودک را بزرګ کنم پیر خواهم شد
تا ته مې نه درکوي یاره
په لویه لار کې ما ته مه ژاړه چې مرمه
مرا به تو نمیدهند دلداری من (ای یار)
در میان راه برابرم ګریه مکن که میمیرم
پلاره کلا دې هدیره شه
چې ترېنه وځي په ژړا ملالې نجونه
پدر خانهات ګورستان شود
که دوشیزګان زیبا به ګریه از آن برون میروند
زه د ظالم دادا له لاسه
د مرګي سین ته ولوېدم کته مې وړینه
من از دست پدر ستمګرم
در رودبار مرګ افتادم مرا به سوی شیب با خود میبرد
پلاره کوډله دې ایره شه
سورکۍ مڼه دې په کارغانو وخوړمه
پدرم کلبه ات خاکستر شود
سیب سرخ بودم خوراک زاغم کردی (سیب سرخی بودم و خوراک زاغم کردی)
په سره دوزخ کې دې دېره شه
کور دې ایره شه چې دې اور ته ونیومه
دوزخ افروخته جایګاهت شود
خانه ات خاکستر شود که مرا آتش زدی
مورې ستي شې پلاره ومرې
زه د نیکه په کټ کې خاورې ایره شومه
مادر بسوزی، پدر بمیری
من در بستر پدر کلان خاک و دود شدم
آسمانه پرېوځې بخته واوړې
زړګیه وچ شې ما موزي ته ودوینه
آسمان نګون شوی، بخت من برګردی
قلب من خشک شوی، مرا با موزی عروسی میکند
ما وې د زړه یار به مې خپل شي
مرګ مې مېلمه شو د ښامار په برخه شومه
من ګفتم محبوب دلم از من خواهد شد
(اما) مرګ مهمان شد و مال اژدها شدم
از ذکر تکرار کلمه «ستی» در لندیها بر میآید که رسم «ستی» قبل از اسلام در اجداد پشتونها مروج بوده است. اکنون اصطلاح «ستی» را صرف در ترانه و اشعار به معنی عام سوختن در آتش بکار میبندند و عذاب ناشی از جدایی و عشقهای نامراد را افاده میکند و در زن محدود نمیشود.
بیوهها بعد از مرګ شوهران جزو دارایی خانواده بوده چون سایر اموال به بخش مردانه آن به میراث میرسد. رییس خانواده صلاحیت دارد بیوه را به یکی از افراد خانواده که مانع شرعی نکاح با وی وجود نداشته باشد، عقد نماید و آیا آن را در مقابل پول و مال برون از خانواده شوهر به فروش برساند. بیوه از میراث محروم است و اولاد های او به خانواده شوهر تعلق دارند.
زن افغان به منظور افشا کردن چنین موقعیت ضد انسانی صدای اعتراض تاریخی خود را علیه مرګ ستمګر پابند تعصب و عنعنه چنین بلند میکند.
پرېږدئ چې بند په بند مې پرې کړي
ما چې د ژڼو یاري کړه مرګ ته ورتلمه
بګذار بند از بند جدایم کنند
من که با جوان عشق میورزیدم مرګ را پذیرا شده بودم
چېرې پناه شوې په مرګ ورکه
ما په اوښانو خرڅوي تا غرقوینه
کجا غیب شدی ای ګمشده مرګ
مرا با شتران میفروشند، ترا غرق می کنند
ما وې چې مرګ به مې پرده شي
اوس مې په ژوند ګور ته لېږي چینجي مې خورینه
می انګاشتم مرګ پرده دارم خواهد شد
اکنون زنده به ګورم میکنند، کرمها بدنم را میخورند
زه دې زاړه غوایي ته ورکړم
کور دې وران شه خپله پلاره لور دې ومه
مرا به ګاو پیر حواله کردی
خانه ات ویران شود پدرم، آخر دخترت بودم
خرڅه دې کړم ښاده دې نه کړم
شیرینه وروره و دې مه وځه ارمانونه
مرا فروختی، شادم نکردی
برادر عزیز، ارمانهایت به سر نرسد
خوله مې سپین ږیري سړي یوړه
تمامي عمر له خولې لاړې غورځومه
دهانم را مرد محاسن سپیدی (کمپیری) ربود
مادام العمر از دهن آب می فشانم
- همین مولف و همین کتاب.
- همین مولف و همین کتاب ص 155
- ستی: رسمی بوده در هندوستان که بموجب آن بیوهها با اجساد شوهران خود یکجا در مرده سوز سوختانده میشدند. نخستین مثال ستی در سال 316 ق. م ثبت شده است. در حدود سال 400 م. رسم ستی در شمال هندوستان مروج گردید.