فرهنگ فلسفی آکسفورد[1]، روشنگری[2] را، یک جنبش فکری - عقلانی میداند و میافزاید عصری که این جنبش بر آن تسلط داشت، عصر روشنگری یا عصر خرد[3] نامیده میشود. بدین صورت، میشود روشنگری را، هم یک جنبش فکری - عقلانی و هم دورهیی در تاریخ فکر، در اروپا، نامید.
این جنبش، در سدۀ هفدهم، از سوی جان لاک و شماری دیگری از خداباوران عقلانی[4]، در انگلستان آغاز شد و، در سدۀ هژدهم، در فرانسه و آلمان گسترش یافت. پیشآهنگان این جنبش در فرانسه، پییر بایل، ولتر، دیدرو، و دایره المعارفنویسان دیگر؛ در آلمان، مندلسُن و لیسنگ، شناخته میشوند.
جنبش روشنگری، در واقع، در برابر تاریکی، خردستیزی و خرافههایی که از ویژهگیهای سدههای میانه شناخته میشوند، قد برافراشت. امانویل کانت -که از آخرین و بزرگترین اندیشهگران جنبش روشنگری یا عصر خرد شناخته میشود - روشنگری را، بیرون شدن آدمی از دورۀ کودکییی میداند که آدمی، این کودکی را، برخودش تحمیل کرده بود. بهباور کانت، کودکی مرحلهیی است که آدمی نمیتواند، بدون رهنمایی کس دیگری، از خرد خودش کار بگیرد. این برخویشتحمیلکردهگی، از آن رو نیست که آدمی کمبود خرد دارد، بل، از آنرو است که آدمی این شجاعت را ندارد که، بدون رهنمایی از خارج، از خرد خودش کار بگیرد. برهمین اساس، یک رمزجمله یا شِعار جنبش روشنگری را، میتوان چنین فشرده ساخت: این شجاعت را داشته باش که خرد خودت را به کار بگیری![5]
فرهنگ فلسفی آکسفورد، آموزههای اندیشهورزان عصر روشنگری را، در اصلهای هشتگانۀ زیرین، فشرده ساخته است:
- اندیشهورزان عصر روشنگری، بدین باوراند که خردورزی، یکی از تواناییهای اصلی و ذاتی آدمیّان است. این توانایی، نه تنها آدمیّان را قادر میسازد که درست بیندیشند، بل، آنان را قادر میسازد که درست عمل کنند.
- به باور اندیشهگران عصر روشنگری، آدمی در ذات خودش، خردورز و نیک است. در میان اندیشهورزان عصرخرد، کانت یک نگرۀ مسیحیّت را در بارۀ وجود شرّ در سرشت آدمی، میپذیرفت؛ امّا، بدین باور بود که آدمی باید بتواند [به کمک خرد خودش] بر این شرّ تسلط یابد.
- این اندیشهگران جنبش روشنگری، معتقد بودند که هم فرد و هم، بشریّت به حیث یک کُل، میتوانند به سوی کمال پیش بروند.
- اندیشهگران عصر روشنگری، میگفتند که همۀ مردان (و به باور بسیاری از اندیشهورزان این عصر، همۀ زنان نیز) در خردورزی، مُساوی و برابر استند. از همینرو، آدمیّان باید، در برابر قانون، یکسان باشند و در آزادیهای فردی نیز، برابر و مُساوی شناخته شوند.
- این اندیشهگران بر این بودند که، در برابر باورها و اعتقادات دیگران، باید از مُدارا و بردباری کارگرفت؛ چنانکه لِسینگ، در نمایشنامۀ ناثان خردمند[6]، همین پیام را میرساند.
- به باور اندیشهورزان عصر روشنگری، عقاید باید تنها بربنیاد عقل و خرد پذیرفته شوند؛ نه بربنیاد مرجعیّت کشیشان، متنهای مقدس و سنتها. از همینرو، میشود گفت که اندیشهورزان عصر روشنگری، به الحاد و بیخدایی یا - در نهایت- به گونهیی از خداباوری ناب عقلانی، جدا از هرگونه عنصر فرا طبیعی و معجزهنما که، به درجۀ نخست، برای پشتیبانی از قواعد اخلاقی روشناییبخش، طرحریزی شده باشد و - در برخی از حالات- این حقیقت را روشن بسازد که کائنات یک سامانه و نظام عقلانی و منطقی و، در کُل، برای خرد آدمیّان درک شدنی است، گرایش داشتند.
- اندیشهگران عصر روشنگری، تعصبات و سنتهای بومی را که توسعه و گسترش آنها، بیشتر برخاسته از ویژهگیهای تاریخی استند تا برخاسته از بهکارگیری عقل و خرد، بیارزش میدانند. برای اندیشهورزان عصر روشنگری، مهم نیست که کسی فرانسهیی یا آلمانی باشد، بل، مهم این است که آدمی فردی است که با خردورزی مشترکی که با دیگران دارد، با آنان یگانه و همبسته است.
- در مجموع، میشود گفت که اندیشهورزان جنبش روشنگری، خصلتهای غیر عقلانی سرشت آدمیّان را، کم بها میدهند. بر این بنیاد، بهباور این اندیشهپردازان - به گونۀ مثال- آفریدههای هنری، باید متعادل و آموزنده باشند[7]. به همینگونه، روند آموزش و پرورش نیز، باید دانش و شناخت را نمایان سازد تا این که احساسات را قالبریزی کند یا این که منش و شخصیت را پرورش دهد.
فرهنگ فلسفی آکسفورد - پس از آوردن این ویژهگیهای هشتگانۀ جنبش روشنگری - میافزاید که این جنبش، از یک دیدگاه، نگرش «غیرتاریخی» دارد؛ زیرا به این باور است که همۀ آدمیّان، در همه زمانهها (و در هرجایی)، در اساس، سرشت همگون دارند و ناهمسانیهایی که، در درازای تاریخ، میان آدمیّان پدید آمده اند، سطحی و ظاهری استند و میشود این نامسانیها را نادیده گرفت.
فرهنگ فلسفی آکسفورد میگوید که، با اینهمه، جنبش روشنگری، بهگونۀ چشمگیری، بر روند تاریخنگاری[8] اثرگذاشت. چنانکه ولتر (که مقولۀ فلسفۀ تاریخ[9] را به میان آورد) در نبشتهاش زیر نام جستار در بارۀ معنویات و روحیّات ملتها[10] نگرۀ معیار روشنگری را، در این زمینه، به دست میدهد و میگوید که تاریخ، پیکار پیشروندۀ آدمیان است برای دستیابی به فرهنگ خردورز. مونتسکیو -که از دایره المعارفنویسان این دوره بود- کوشید که با شرح و توضیح قوانین یک ملت و با نظرداشت اوضاع طبیعی و تاریخی این ملت، بالندهگیهای دورۀ پسا روشنگری[11] را، پیشبینی کند.
فرهنگ فلسفی آکسفورد میگوید که جنبش روشنگری، از همان آغاز، و به ویژه، از سالهای پایانی سدۀ هژدهم، با انتقادهای سختی روبهرو شد. فرهنگ فلسفی اکسفورد، در این زمینه، از انتقادهای جان آستین، آدموند بورک، هِگل و نیچه، یادآوری میکند و، امّا، میافزاید که اثرگذاریهای سودبخش جنبش روشنگری را بر عرصههای گونه گون فکری - از جمله بر تاریخنگاری - نمیتوان نادیده گرفت. منتقدان جنبش روشنگری، هنگامی که بنیادیترین اصل این جنبش، یعنی خرد را، زیر پرسش میبردند، چارهیی نداشتند جز این که از سِلاح خود این جنبش - که همان خرد و خردورزی باشد- کار بگیرند. [12]
هرچند روشن است که دورۀ روشنگری چیزمانی آغاز شد؛ امّا درست روشن نیست که این دوره چیهنگامی پایان یافت. از یک دیدگاه، میشود گفت که دورۀ روشنگری، با انقلاب فرانسه به پایان رسید - انقلابی که خود محصول و نتیجۀ عصر روشنگری بود. [13]
انقلاب فرانسه، هرچند در فرجام شکست خورد؛ امّا آرمانهای اندیشهپردازان عصر روشنگری - چون حاکمیّت همهگانی، همسانی در برابر قانون و آزادی خواهی[14] - را در بسیاری از کشورهای اروپایی نهادینه ساخت.
فرهنگ فلسفی اکسفورد، از استدلال تیودور آدرنو و هورکهایمر، در سالهای 1947، نیز یادآوری میکند که گفتند: همان خردی که روشنگری آن را، همچون سلاحی، در برابر افسانهها، دین و پندارهای دیگر، به کار برد، در جوامع فنآوریسالار مدرن،[15] ضد خودش، یعنی ضد خرد، به کار افتاده است و خرد، خود ویرانگر[16] شده است. فرهنگ فلسفی آکسفورد
میافزاید: اگر در حق جنبش روشنگری منصفانه داوری کنیم، باید بگوییم که اگر چنین هم باشد، این خود ویرانگری خرد، با همکاری ارزشهای دورۀ پیشاروشنگری[17]، به میان آمده است.
[1] The Oxford Companion to Philosophy, Edited by Ted Honderich, Oxford University Press, Oxford - New York, 1995.
[2] Enlightenment
[3]. Age of Reason. ویل دورانت نیز، یک جلد از مجموعۀ عظیمش (تاریخ تمدن) را که در آن به سدههای هفدهم و هژدهم میپردازد، آغاز عصر خرد (The Age of Reason Begins) نام گذاشته است. این جلد تاریخ تمدن، به دست اسماعیل دولتشاهی، به پارسی برگردانیده شده است. (رز)
[4] Deists. اندیشهورزانی بودند که به خدایی از راه خرد و شواهد قابل دید باور داشتند؛ نه از راه آموزههای کتابهای مقدس. ولتر یک نمونۀ برجستۀ این اندیشهورزان شناخته میشود. جان لاک هم که از حکیمان خداباور بود؛ امّا – چنانکه بانو شیریندخت دقیقیان میگوید- حکومت را از کلیسا، یکسره، تفکیک میکرد و از کلیسا میخواست که حقوق مذاهب دیگر و نیز، حقوق دگراندیشان را زیر پا نگذارد؛ حقوق خودش را، در همان محدودۀ کلیسا، نگهدارد و آن را به امور مدنی گسترش ندهد. برخی از مترجمان، واژۀ Deists را طرفداران الاهیّات طبیعی ترجمه کردهاند. (رز)
[5] Sapere aude!
[6] Nathan The Wise
[7] زیگموند فروید، با طرح نگرۀ ناخودآگاه، باور آدمی را به ذهن و خرد خودش، زیرورو کرد؛ زیرا اگر بپذیریم که بخش بزرگی از رفتارهای آدمیّان، برخاسته از ناخودآگاه آنان است، شیفتهگی آدمیّان به خردشان، بسیار رنگ میبازد. (رز)
[8] Historiography
[9] Philosophie de L’histoire
[10] Essai sur les Moeurs et L’esprit des Nations
[11] Post - enlightenment
[12] رولان بارت - شاید هم باگونهیی از طنز- میگوید دورۀ حکیمان و نویسندهگان «خوشبخت» که - مانند امانویل کانت- جهان را با روشنی، انسجام و قطعیّت مینگریستند، دیگر به پایان رسیده است. این گفته، در واقع، یک افشُرۀ فکری اندیشهگران پسامدرن میتواند بود.(رز)
[13] آیزایابرلین، ژوزف دو مایستر را - که مانند شاتوبریان، از مخالفان انقلاب فرانسه بود- نیز از ستیزهگران سرسخت روشنگری، میداند و میگوید که دومایستر، روشنگری را همچون یکی از احمقانهترین و مخرب ترین اشکال حیات اجتماعی میشناخت. به باور دومایستر، آدمی جانوری شرور، ویرانگر و پر از محرکهای متعارض است و نمیداند که چی میخواهد - میخواهد آنچه را که نمیخواهد و نمیخواهد آنچه را که میخواهد. (رز)
[14] Liberalism
[15] Modern Technocratic Societies.
[16] Self - destructive
[17] Pre - enlightment values