نگاهی به مشکلات و چالشهای زنانِ افغان برای حضورِ عادلانه در اجتماع و سیاست
درآمد
نابرابری زنان و مردان و تبعیضهای جنسیتی میان آنها، شاید عمری به درازایِ آفرینش داشته باشد؛ از زمانی که دشواریهای زندهگی در طبیعتِ وحشی، نیروی فیزیکی را تنها نشانۀ برتری و لیاقت معرفی کرد و با چنین رویکردی، تقسیم کار و تعیینِ نقشها میان زنان و مردان در اجتماعاتِ کوچک و ابتدایی صورت گرفت. در آغازیننظامهای اجتماعی، مردان بهدلیلِ برخورداری از نیروی جسمانی بیشتر، به جنسیتی باارزش و پیروزِ میدانها، و زنان به دلیلِ لطافتِ طبع و ظرافتِ اندام به جنسیتی فرودست و پیروِ مردان در همۀ عرصهها تبدیل شدند. طبیعتِ رامنشده و نیروی برتر جسمانی مردان، زنان را در نقشِ زایندهگی، خدمت و تبعیت تثبیت کرد و به مردان فرصتِ جولانگریِ بیرقیب در تمام میدانها داد. این وضعیت بهتدریج برتری و فرادستیِ مردان از نقطهنظرِ فیزیکی را به همۀ معیارها (تعقل، اخلاق و...) تسری و تعمیم داد و کار به جایی رسید که پس از رامشدنِ طبیعت و کاستن از دشواریهای زندهگی نیز زنان همچنان حاشیهنشین و فرودست باقی ماندند.
فرادستی و فرودستی و به تبع آن، فرماندهی و فرمانبری، شکلِ تاریخی و اساسی روابط میان مردان و زنان را رقم زده و در درازنای هِزارهها و سدهها، آیینهای اعتقادی و فلسفیِ فراوانی نیز به تثبیتِ این کلیشۀ تاریخی کمک کرده و فارغ از برخی استثنائات، جهانی مردسالار و نظامی پدرسالار را برای زنان به ارمغان آورده است؛ جهان و نظامی که تا هنوز سایۀ سنگیناش در حیاتِ انسانها در سراسر کرۀ خاکی احساس میشود و بهرغمِ همۀ کوششها و فعالیتهای عدالتطلبانه در سدۀ بیستم و بیستویکم، هنوز مردانهگی را بر زنانهگی ترجیح میدهد.
زنان در کجای جهـان قرار دارند؟
جهانِ امروز، جهانی رنگارنگ، متکثر و حتا درهم و برهم است. اگرچه این رنگارنگی و تکثر به نحوی از انحا در گذشته نیز وجود داشته، اما مدرنیته و فناوری و تکنالوژی ارتباطات رُخی تراژدیک، متناقضنما و آشفته به جهانِ امروز داده است. جهانی که در یک نقطۀ آن، سگی بیمار را برای مداوا با صد ناز و نوازش به کلینیک میبرند و در نقطهیی دیگر از آن، کودکی از گرسنهگی جان میدهد و هیچ چشمی جُز چشمانِ کرکسِ پیر به آن توجهی ندارد.
مختصاتِ زنانِ جهان نیز هرگز فارغ از این تناقض و آشفتهگی نیست. در برخی از نقاط جهان چنین احساس میشود که زنان همۀ زنجیرهای نابرابریِ جنسیتی و بیعدالتی را شکستهاند و در شرایط برابر با مردان رقابت و همسری میکنند، و در بسیاری از کشورهای جهان هم به چشمِ سر دیده میشود که زنان نهتنها با مردان رقابت و همسری کرده نمیتوانند، بلکه اصلاً چنین خیال و آرزویی در سر ندارند. در دستۀ نخست، احساس میشود که آگاهی و دانش و صنعت و سرمایه زنان را به میـدان مبارزه و دادخواهی برای زنانِ جهان کشانده، و در دستۀ دوم دیده میشود که بیسوادی و فقر و بیچارهگی، زنان را جنسِ دوم و پستتر از آن، کنیز و خدمتگزارِ مردان قرار داده و حتا در یک چرخۀ اجتماعی باطل و سنتزده، زنان را مشتاقِ این مظلومیت و حمایتگرِ بدبختیهایِ همجنسانِ خود ساخته است. در ورایِ این دو دسته اما دروغها، پلشتیها، سیاستبازیها و شعارهای میانتهیِ فراوانی وجود دارند که هرگز مجالِ اتصال و ادغامِ این دو دسته را به یکدیگر نمیدهند.
زنانِ غربی از کجا به کجا رسیدهاند؟
جهانی که امروز «غرب» نام گرفته، هرگز بهشتِ برابریِ زنان و مردان نبوده و نیست و در زنستیزی و خشونت علیه زنان نیز تاریخی زیباتر از شرق ندارد. همۀ آنچه که ما امروز زیر نامهایی چون "حقوق زنان"، "فعالانِ حقوق زن" و "فمینیسم در جهان غرب" میشنویم، تاریخچهیی بیشتر از یک سده را ندارند و اوج آن نیز بیشتر از چند دهه را در بر نمیگیرد.
تاریخ اروپا و همۀ تحولاتِ آن به عنوان زیرمجموعهیی از تاریخ جهان، همواره در چهارچوبِ نظامِ مردسالار به گردش درآمده و در آن برتری فیزیکی مردان، به برتریِ آنها در تمام عرصهها از جمله علم و دانش و سیاست و رهبری تسری یافته است. پیشقراولیِ اروپاییان در کسب دانش در سدههای اخیر، نهتنها نتوانست کلیشۀ برتریِ مردان بر زنان در تمامِ عرصهها را بشکناند، بلکه در پارهیی از موارد ماشینِ علومِ انسانی و تجربی را با پیشفرضِ ناتوانیِ زنان به جلو راند. در تاریخ اروپا، عقاید خرافییی مانند همدستی و همجنسیِ زنان با شیطان و منفور خداوند بودنِ آنان پُررنگتر از شرق به چشم میخورد و سدههای میانه سرشار از ظلم و شکنجه بر زنان است.
زنان اروپا در قرون وسطا، برزخِ میان انسان و حیوان، مایۀ شر و تباهی در عالَم، منفور و محروم از مالکیت پنداشته میشدند و در سدههای جدید نیز تا قبل از جنگ جهانی اول، همۀ زنانِ اروپا از حقِ رای و مشارکت در سیاست و حکومت محروم بودند. دوران نوزایی، انقلاب علمی و صنعتی در سدههای اخیر، بهتدریج این فرصت را به مردان و زنانِ اروپا داد که پیرامون نقشِ زنان و حقوق و لیاقتهایِ آنان در جوامع انسانی بازاندیشی کنند. زنان و مردانِ اروپایی در این بازاندیشی و مبارزه برای احقاقِ حقوقِ زن، بهنحوی شریک و همداستان، و حتا میتوان گفت که مردان مهندسان و مدیرانِ پروسههای دادخواهانۀ زنان بودهاند.
اما این تلاشهای فکری و مبارزاتِ عملی که همه محصولِ افزایشِ آگاهی و دانش در جامعۀ اروپاست، اگرچه زنانِ اروپا را به بالندهگی و اعتماد به نفس برای حضور در تمام عرصهها رسانده؛ اما تا هنوز جهـان را از نظامِ مردسالاری بیرون نکرده است. ادامۀ مطالباتِ زنانِ اروپا برای رسیدن به برابری جنسیتی و مبارزاتِ گرمِ موجِ نوینِ فمینیسم در جهان غرب، مصداقِ بارزِ این ادعا و ادامۀ سلطۀ مردان در تمامِ عرصههاست.
در امریکا و اروپا همچنان زنان برای حضورِ برابر با مردان مبارزه میکنند و جامعۀ بینالملل را جامعهیی مردانه از نقطهنظرِ مادی و معنایی میدانند.
داستان زنان افغاستان
زنان افغانستان، فارغ از برخی استثنائات، آغازِ تاریخیِ تقریباً مشابهِ تاریخِ همۀ زنانِ شرق و غرب و جهان اسلام دارد؛ چنانکه نیروی فیزیکی مردان، زنان را در مرتبهیی پایینتر از آنها قرار داده، این فرودستی به تمام عرصهها سرایت کرده و بهتدریج زنان و مردان را به این باور رسانده که ذاتِ مردان با قدرت و سروری و جهانداری، و ذاتِ زنان با ضعف و ذلت و خانهداری عجین است.